بهترين و هزاران مطالب خواندني

بهترين مطالب و جملات خواندني زيبا

  • حرفي از نام تو
  • حرفي از نام تو
  • ҖҖ     گره     ҖҖ
  • 777
  • 7

^^^^^" عصر اون روز... !

۱۴۶ بازديد
 

×٪¤٫٬!!٬٫¤٪×٪¤٫٬!!٬٫¤٪×٪¤٫٬!!٬٫¤٪×٪¤٫٬!!٬٫¤٪×

 

عصر اون روز زير بارونو بهم برگردون                   خاطراتت لب ايوونو بهم برگردون توي فال افتاده بود عاشقمي يادت مياد               فال راستِ توي فنجونو بهم برگردون عصر اون روز زير بارونو بهم برگردون
من ميخام با تو باشم فرقي نداره چه جوري         تو بمون با اين كارت جونو بهم برگردون
با نگات باز بيا آتيش بسوزون توي دلم                قد اون چشماي مجنونو بهم برگردون
عصر اون روز زير بارونو بهم برگردون
حرف و قولات چي ميشه؟ يعني فراموشش كنم؟       پس تو هم حرفاي خوبمو بهم برگردون
من ميخوام برم به يه جزيره به يه جاي دور              اجازه م دست توئه ، اونو بهم برگردون
اونو بهم برگردون

اونــو بهــم بــرگـــردون
اونــــــو بــهـــم بـــرگـــــردون

اونــــــــو بـــــهـــــــــم بـــــرگـــــــــردون
عصر اون روز زير بارونو بهم برگردون                  خاطراتت لب ايوونو بهم برگردون توي فال افتاده بود عاشقمي يادت مياد             فال راستِ توي فنجونو بهم برگردون عصر اون روز زير بارونو بهم برگردون

برگردون ...............

 

 

اونو

 بهم

 بر

گر

دون

 

 

×٪¤٫٬!!٬٫¤٪×٪¤٫٬!!٬٫¤٪×٪¤٫٬!!٬٫¤٪×٪¤٫٬!!٬٫¤٪×


"""""::::: گاه وداع :::::"""""

۱۴۶ بازديد
 

دل من يه روز ديوانه وار رفت

به راهي كه نبايد

و اينك هرچه دارم از آن رفتن است

پريشانى

اندوه

پشيمانى

و حسرت

***********

ار آن چشمان سياه

و از آن لبخند عاشقانه ى اهورايى به هنگامه ى نگاه هاى دزدكى

از آن اشكهاى بى مهاباى گاه وداع

 

نفرين به آن من مغرور

چه خام بودم

و چقدر خشك و خالى از احساس

 

************

اكنون اين منم با نهايت افسوس و دريغ

و دلى سرشار از عشق و آه

با اين حال وسعت آن دوست داشتنم را مى فهمم

به وسعت گذشتن از معشوق به خاطر دوست داشتنش

به بهاى شكستن دو دل براى يكى

 

ك . ك


خواب كودكي !

۱۵۵ بازديد

 

در خوابهاي كودكي ام
هر شب طنين سو قطاري
از ايستگاه مي گذرد
دنباله ي قطار
انگار هيچ گاه به پايان نمي رسد
انگار
بيش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنجره هايش
تنها تويي كه دست تكان مي دهي
آنگاه
در چارچوب پنجره ها
شب شعله مي كشد
با دود گيسوان تو در باد
در امتداد راه مه آلود
در دود
دود
دود   ...

 


777

۱۵۱ بازديد

چرا تا شكفتم
چرا تا تو را داغ بودم ، نگفتم
چرا بي هوا سرد شد باد
چرا از ذهن
حرفهاي من
افتاد ؟

 

 


حـــــرف آخر ........

۱۵۹ بازديد

هزار خواهش و آيا
هزار پرسش و اما
هزار چون و هزاران چراي بي زيرا
هزار بود و نبود
هزار شايد و بايد
هزار باد و مباد
هزار كار نكرده
هزار كاش و اگر
هزار بار نبرده
هزار پوك و مگر
هزار بار هميشه
هزار بار هنوز ...
مگر تو اي همه هرگز
مگر تو اي همه هيچ
مگر تو نقطه ي پايان
بر اين هزار خط ناتمام بگذاري
مگر تو اي دم آخر
در اين ميانه تو
سنگ تمام بگذاري


++++ خاطره ++++

۱۳۵ بازديد

 

با گريه هاي يكريز
يكريز
مثل ثانيه هاي گريز
با روزهاي ريخته
در پاي باد
با هفته هاي رفته
با فصل هاي سوخته
با سالهاي سخت
رفتيم و
سوختيم و
فروريختيم
با اعتماد خاطره اي در ياد
اما
آن اتفاق ساده نيفتاد

 


بي رنگي

۱۴۰ بازديد

 

اگر نه رنگ ،
اگر نه چشمواره هاي تنگ بود
كدام خاره سنگ بود
كه تاب آبگينه ديدنش نبود ؟
كدام كرم پيله بود
كه بال ِ در هواي گل پريدنش نبود ؟
كدام خار و سبزه و گياه زرد بود
كه آفتاب گردان
نبود ؟
كدام شبنم و حباب
كدام سايه و سراب
كه آفتاب سرمدي نبود ؟
كدام گل
گل محمدي نبود ؟

 


تنها تو مي ماني !

۱۵۵ بازديد

 

دل داده ام بر باد ، بر هر چه باداباد
مجنون تر از ليلي ، شيرين تر از فرهاد
اي عشق از آتش اصل و نسب داري
از تيره ي دودي ، از دودمان باد
آب از تو توفان شد ، خاك از تو خاكستر
از بوي تو آتش ، در جان باد افتاد
هر قصر بي شيرين ، چون بيستون ويران
هر كوه بي فرهاد ، كاهي به دست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد
از خاك ما در باد ، بوي تو مي آيد
تنها تو مي ماني ، ما مي رويم از ياد

 


حتي اگر نباشي "

۱۴۴ بازديد

 

مي خواهمت چنانكه شب خسته خواب را
مي جويمت چنانكه لب تشنه آب را
محو تو ان چنانكه ستاره به چشم صبح
يا شبنم سپيده دمان آفتاب را
بي تابم آنچنانكه درختان براي باد
يا كودكان خفته به گهواره تاب را
بايسته اي چنانكه تپيدن براي دل
يا آنچنانكه بال ِ پريدن عقاب را
حتي اگر نباشي ، مي آفرينمت
چونانكه التهاب بيابان سراب را
اي خواهشي كه خواستني تر ز پاسخي
با چون تو پرسشي چه نيازي جواب را

 


الفباي درد

۱۵۰ بازديد

 

الفباي درد از لبم مي تراود
نه شبنم ، كه خون از شبم مي ترواد
سه حرف است مضمون سي پاره ي دل
الف ، لام ، ميم. از لبم مي تراود
چنان گرم هذيان عشقم كه آتش
به جاي عرق از تبم مي تراود
ز دل بر لبم تا دعايي بر آيد
اجابت ز هر ياربم مي تراود
ز دين ريا بي نيازم ، بنازم
به كفري كه از مذهبم مي تراود