بهترين و هزاران مطالب خواندني

بهترين مطالب و جملات خواندني زيبا

  • حرفي از نام تو
  • حرفي از نام تو
  • ҖҖ     گره     ҖҖ
  • 777
  • 7

:: عصر ما ::

۱۴۷ بازديد
 

عصر ما عصر  بلا ،  عصر لمس انتها
عصر فقدان حقيقت ، عصر انكار خدا
عصر تشويش و گله ، عصر پاپوش و تله
عصر افعي ، عصر گرگ ، معصيت‌هاي بزرگ
عصر خواري ، عصر ذلت ، دوره كوچ ، عصر هجرت
موسم بي‌اعتنايي  ، عصر زندان نه رهائي

عصر دفن واژه عشق  ، عصر تهمت عصر بحران
عصر كشتار خلايق ،  عصر شك به عرف و ايمان

روي امتداد اين عصر ،  ما فراموش شدگانيم
نا بجا فرمان بريم و پند و اندرز نستانيم
بطن امتداد اين عصر نا خلف از خود رهاييم
جانب ما را كه دارد  ؟ عنصر بي‌اعتباريم

عصر بي‌هويت من سر بلندي اراذل
جزوه‌هاي تكه پاره ،  قوم رنجيده و غافل

عصر بغض و عصر كينه  ، عصر قداره و سينه
قامت انسان به دار ،  كل سهم ما همينه

روي امتداد اين عصر ما فراموش شدگانيم
نا بجا فرمان بريم و پند و اندرز نستانيم
بطن امتداد اين عصر نا خلف از خود رهاييم
جانب ما را كه دارد ،  عنصر بي اعتباريم

 

 


××× ساده ××× ( سفـــــــــــــــــــــــــر ) ×××

۱۳۳ بازديد

 

سفرم به عمق چشم‌هات هجرت غريب و عاشقانه بود

سفر غريبي داشتم توي اون چشم سياهت
سفري كه برنگشتم گم شدم توي نگاهت
يه دل ساده ساده كوله‌بار سفرم بود
چشم تو مثل يه سايه همه جا همسفرم بود

من همون لحظه اول آخر راه رو مي‌ديدم
طپش عشق رو تو رگهام عاشقونه مي‌شينيدم
واااااي اگـــــر هـــمــســفــــر
بـــعـــد از ايـــن در ســــفــــر
بــي تـــو ، مـــن تنــها باشــم

تو شدي خون تو رگهام
من ديگه خودم نبودم
براي نفس كشيدن
حالا محتاج تو بودم
واااااي اگـــــر هـــمــســفــــر
بـــعـــد از ايـــن در ســــفــــر
بــي تـــو ، مـــن تنــها باشــم
سفر غريبي داشتم توي اون چشم سياهت
سفري كه برنگشتم گم شدم توي نگاهت
يه دل ساده ساده كوله‌بار سفرم بود
چشم تو مثل يه سايه همه جا همسفرم بود

من همون لحظه اول آخر راه رو مي‌ديدم
طپش عشق رو تو رگهام عاشقونه مي‌شينيدم

 


چــــي بــــگـم ؟؟؟

۱۴۵ بازديد
 

چي بگم وقتي كه آفتاب نمي‌تابه  ؟
وقتي بارون نمي‌باره
وقتي مرغ زخمي شب
روي ديوارهاي خونمون مي‌ناله
وقتي ديواري به دستي نمي‌لرزه
دل سلاخي از اين بغض پر از خون نمي‌ترسه
چي بگم ؟

زندگي با اين همه غم نمي‌ارزه

چي بگم ؟
وقتي قناري تو بهارم نمي‌خونه
توي آسمون ابري
يه ستاره نمي‌مونه
وقتي حوضها پر از خون دستها بستس
شعر آزادي رو هيچكي نمي‌خونه
چي بگم ؟

زندگي با اين همه غم نمي‌ارزه

با تو آسان مي‌شد از دست سياهي گريخت
رو به سوي ظلمت شبهاي بي‌فردا گريخت
بي تو اي آزادي اي والا كلام
گر نباشي در ميان بايد كه از دنيا گريخت

 

 


77

۱۸۲ بازديد
 

پلاس كهنه انديشه را دور بايد انداخت
زمان بر مغز و پوست كهنگي مي‌تازد امروز
چه كم داريم من و تو از درخت و سنگ بي مغز زمين اي دوست
بنگر  ،   بنگر زمين هم پوست مي‌اندازد امروز
پلاس كهنه انديشه را دور بايد انداخت

 


واسه من گريه نكن !

۱۶۳ بازديد
 

با من اگه زخم تمام خنجرهاست
 با من اگر درد تمامي دنياست
 عشق كوچك من اي ماهي خسته
 قلبم اگه قلبي به
وسعت درياست
واسه پرپر زدنم گريه نكن
 واسه ويرون شدنم گريه نكن
 واسه من گريه نكن
 سهم عاشق
 گم شدن تو شعر يه آوازه
 مرگ عاشق
 سفري به شكل يه پروازه
 قصه ي بودن من
 حديث برگي در باد
 طعم تنهايي من
 به تلخي يه فرياد
 اگه با من غربت
 همه غمزده هاست
 اگه هر شكستنم
 يه شكست بي صداست
 واسه پرپر زدنم گريه نكن
 واسه ويرون شدنم گريه نكن
 واسه من گريه نكن
 اگه با من تنت رو تو قاب سنگي ديدي
 بعد من شعر منو به آينه ها ياد مي دي
 اگه با من سكوت يه
تك درخت تنهاست
 بعد من خاطره هام ترانه ي عاشق هاست
 رفتنم مرثيه ي قديمي رفتن نيست
 رفتنم موندنمه ، حكايت مردن نيست
 واسه من گريه نكن

 

 


"""""""""""×× گل سرخ ××"""""""""""

۱۴۶ بازديد
 

ديدي اي غمگين تر از من
 
بعد از آن دير آشنايي
آمدي خواندي برايم
 
قصه ي تلخ جدايي
مانده ام سر در گريبان
 
بي تو
در شب هاي غمگين
 
بي تو باشد همدم من
 
ياد پيمان هاي ديرين
 
آن گل سرخي كه دادي
 
در سكوت خانه پژمرد
 
آتش عشق و محبت
 
در خزان سينه افسرد
 
اكنون نشسته در نگاهم
 
تصوير پر غرور چشمت
 
يك دم نمي رود از يادم
 
چشمه هاي پر نور چشمت

 آن گل سرخي كه دادي
 
در سكوت خانه پژمرد


سخناني زيبا از مهاتما گاندي

۱۴۸ بازديد
 

 

سخنان قصار از ماهاتما گاندي

 

 يادمان باشد كه :

من مي‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته‌خو يا شيطان‌ صفت باشم ،
من مي توانم تو را دوست داشته يا ازتو متنفر باشم،
من مي‌توانم سكوت كنم، نادان و يا دانا باشم،
چرا كه من يك انسانم، و اين‌ها صفات انسانى است.
و تو هم به ياد داشته باش:من نبايد چيزى باشم كه تو مي‌خواهى ، من را خودم از خودم ساخته‌ام،
تو هم به ياد داشته باش
منى كه من از خود ساخته‌ام، آمال من است،
تويى كه تو از من مي سازى آرزوهايت و يا كمبودهايت هستند.
لياقت انسان‌ها كيفيت زندگى را تعيين مي‌كند نه آرزوهايشان
و من متعهد نيستم كه چيزى باشم كه تو مي‌خواهى
و تو هم مي‌توانى انتخاب كنى كه من را مي‌خواهى يا نه
ولى نمي‌توانى انتخاب كنى كه از من چه مي‌خواهى.
مي‌توانى دوستم داشته باشى همين گونه كه هستم، و من هم.
مي‌توانى از من متنفر باشى بى‌هيچ دليلى و من هم ،
چرا كه ما هر دو انسانيم.
اين جهان مملو از انسان‌هاست ،
پس اين جهان مي‌تواند هر لحظه مالك احساسى جديد باشد.
تو نمي‌توانى برايم به قضاوت بنشينى و حكمي صادر كني و من هم،
قضاوت و صدور حكم بر عهده نيروى ماورايى خداوندگار است.
دوستانم مرا همين گونه پيدا مي كنند و مي‌ستايند،
حسودان از من متنفرند ولى باز مي‌ستايند،
دشمنانم كمر به نابوديم بسته‌اند و همچنان مي‌ستايندم،
چرا كه من اگر قابل ستايش نباشم نه دوستى خواهم داشت،
نه حسودى و نه دشمنى و نه حتي رقيبى،
من قابل ستايشم، و تو هم……
يادت باشد اگر چشمت به اين دست نوشته افتادبه خاطر بياورى كه آن‌هايى كه هر روز مي‌بينى و مراوده مي‌كنى همه انسان هستند و داراى خصوصيات يك انسان، با نقابى متفاوت، اما همگى جايزالخطا.
اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى،نامت را انسانى باهوش بگذار.

 


7

۱۳۴ بازديد

اي وااااي در اين دار فنا

خستگي ما ...


برتولت برشت شاعر و نمايشنامه نويس آلمانى .

۱۲۱ بازديد

 

گزيده اى از  نوشته هاى  برتولت برشت شاعر و نمايشنامه نويس آلمانى :

 

من در روزگاري تيره زندگي ميكنم
در روزگاري كه سخن گفتن ساده ، نشان بيخردي است
و پيشاني بي چين ، نشان بي تفاوتي
آري ، آنكه مي خندد خبر فاجعه را دريافت نكرده است .

 

жжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжж

 

در كتابهاي كهن آمده است كه فرزانه كيست
آنكه خود را از كشمكشهاي جهان دور نگاه مي دارد
عمر كوتاه را بدون بيم به سر مي آورد
از زور بهره نمي جويد
بدي را با نيكي پاسخ مي دهد
و آرزوهايش را فراموش مي كند
اما اينهمه را من نمي توانم
به راستي كه در روزگاري تيره زندگي مي كنم .

 

жжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжж

 

 

اول به سراغ يهودي‌ها رفتند
من يهودي نبودم، اعتراضي نكردم .
پس از آن به لهستاني‌ها حمله بردند
من لهستاني نبودم و اعتراضي نكردم .
آن‌گاه به ليبرال‌ها فشار آوردند
من ليبرال نبودم، اعتراض نكردم
سپس نوبت به كمونيست‌ها رسيد
كمونيست نبودم ، بنابراين اعتراضي نكردم .
سرانجام به سراغ من آمدند
هر چه فرياد زدم كسي نمانده بود كه اعتراضي كند.

 

жжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжж

 

مي گويند:زماني كه داري، بخور، بنوش و شادباش.
اما چگونه مي توانم بخورم و بياشامم
هنگامي كه مي دانم
آن چه را كه خوردني است
از دست گرسنه اي ربوده ام
و تشنه اي به ليوان آب من محتاج است

 

жжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжж

 

پسرم مي پرسد :
چرا بايد رياضي بخوانم ؟
دلم مي خواهد بگويم لازم نيست
بي خواندن هم خواهي دانست دو تكه نان
بيش از يك تكه است

 

жжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжж

 

آقاي نخست وزير مشروب نمي خورد
آقاي نخست وزير دود نمي كشد
آقاي نخست وزير در خانه اي حقير اقامت دارد 
ولي بيچارگان حتي خانه ي حقيري هم ندارند .

كاش گفته مي شد :
آقاي نخست وزير مست است
آقاي نخست وزير دودي است
اما حتي يك فقير ميان مردم نيست.

 

жжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжж

 

تو ميگويي: مدت دراز اميدوار بودم.ديگر نمي توانم 
اميدوار باشم

به چه دل بسته اي؟
به اينكه جنگ،آسان است؟
اين سخن مقبول نيست
روزگار ما از آنچه مي انگاشتي بدتر است
روزگار ما چنين است:
اگر ما كاري را مردانه انجام ندهيم معدوميم.
اگر نتوانيم كاري كنيم كه هيچ كس از ما انتظار ندارد
از دست رفته ايم
دشمنان منتظرند  
تا خسته شويم
هنگامي كه نبرد در شديدترين مرحله است
و جنگجويان در خسته ترين حال
جنگجوياني كه خسته ترند
شكست خوردگان صحنه ي نبردند .

 

жжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжж

 

زور، مي گويد: آنچه هست اين گونه خواهد ماند
هر صدائي جز صداي حاكمان خاموش!... 
ليك بسياري به خيل بردگان، نوميد، مي گويند:
آنچه مي خواهيم ما هرگز نمي آيد...
هان و هان تا زندگي باقي است واژۀ هرگز نبايد گفت
آنچه محكم بود ديگر نيست
آنچه هست اكنون، اين چنين ديگر نخواهد ماند.
حاكمان آنگه كه حرف خويش بس كردند
حرف ِ محكومان شود آغاز.
پس، كه را ياراي آن باشد كه «هرگز» بر زبان آرد؟
ديرپائي ستمكاران، متكي بر كيست؟
بي گمان بر ما.
محو استيلاي جباران، متكي بر كيست؟
همچنان برما.
اي فرو افتاده، برپا خيز!
اي سپر انداخته، بستيز!
كيست بتواند ببندد راه بر آن كس كه از وضع خود آگاه است؟
پس، تودۀ مغلوب امروزين، فاتح فردا ست
وان زمان، «هرگز»، بي گمان «امروز» خواهد شد.

 

жжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжж

 

اي دوست ، از پرسيدن شرم مكن!
مگذار كه با زور ، مجبور به پذيرفتن شوي.
خود به دنبال اش بگرد!
آن چه را كه خود نياموخته يي، انگار كن كه نمي‌داني.

 

жжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжж

 

با مردم، مهربانم
به سنت ايشان، كلاهي اطو شده بر سر مي‌گذارم
مي‌گويم:آنها جانوران بسيار گندي هستند
و مي‌گويم:مهم نيست. من خود نيز چنينم.

 

жжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжж

 

تنگ غروب،مردان را گرد خود مي‌آورم
ما يكديگر را "نجيب‌زاده" مي‌ناميم
آنها پاهايشان را روي ميز من دراز مي‌كنند
و مي‌گويند:"وضع ما بهتر خواهد شد."و من
نمي‌پرسم:كي؟ .

 

жжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжж

 

صورت حسابت را خودت جمع بزن
اين تويي كه بايد بپردازي اش
روي هر رقمي انگشت بگذار
و بپرس: اين براي چيست؟ .

 

жжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжжж

 

به همه آن چيزها كه حس مي كني
به همه آن چيزها كه احساسشان مي كني كمترين اهميتي نده

آهاي سهم من از من كو ؟

۱۵۱ بازديد
 

گذشت روزي كـه بـي‌ سنگـر همـه در خـويش مي مـرديم

گــذشـت اون روزگــاري كه فــريـب از ماه مي خورديم

گذشت فصل شب و وحشت گذشت آب از سرِ دريا

چـه معصـومانه دل‌ بسـتيم از اون كابـوس به اين رويـا

گـذشـت فصـلي كـه مـي‌گـفتـند ستـاره‌ها همـه مـمـنـوع

رسـيـد نسـلي كـه ميپـرسـه آهـاي سهـم مـن از مـن كو

 

آهــــــــــــــــــــــــــــــــــاي سـهـم مـن از مـن كـــــو ؟

بــذار فـــردا اگـــه مــرديـــم بـدونــن مــا كـيـا بوديــم

بفـهمــن كــه چــي‌ ميـخواـستـيم ببينن هم صدا بوديم



نـتـرسـيديـم از ايــن كـابـوس خــدا و ديــنِ اجــبـاري

از ايـن خـونـي كـــه بـر خــاكِ از ايـن تصوير تكراري

نــتـرسيــديم و تـرســـيـدن از ايــن هـجــومِ دريـايـي

هــميــن روزاست كه پيـروزيم چـه اتـفاقِ زيـبايــي

گــذشـت روزي كه مي‌گفتند گـل و بوسه‌ شده ممنوع


رسيد نسلي كه مي پرسه آه  اي سهم من از من كو

 

آهـــــــــــــــــاي سـهــــــــــم مـن از مـن كـــــــــو ؟