جمعه ۲۸ آبان ۹۵ ۰۸:۰۳ ۱۵۷ بازديد
آمد
دستش به دستبند بود
از پشت ميله ها
عرياني دستان من نديد
اما
يك لحظه در تلاطم چشمان من نگريست
چيزي نگفت
رفت
كنون اشباح از ميانه ي هر راه مي خزند
خورشيد
در پشت پلك هاي من اعدام مي شود
آمد
دستش به دستبند بود
از پشت ميله ها
عرياني دستان من نديد
اما
يك لحظه در تلاطم چشمان من نگريست
چيزي نگفت
رفت
كنون اشباح از ميانه ي هر راه مي خزند
خورشيد
در پشت پلك هاي من اعدام مي شود